" تضاد و تسلیم"
این مطلب از «هارولد کلمپ» را بتازگی جایی خواندم:
«اگر روح الهی شما را برای خدمت کردن به آرمانش انتخاب کند ، شما را می گیرد ، حسابی تکانتان می دهد ، و به بهترین شکلی که فکرش را بکنید شما را شکل می دهد تا کالبد روح تان کاملا تعدیل یابد . تنها در آن زمان است که تبدیل به مجرایی پاک و مناسب در جهان می شوید و می توانید همکار او شوید و در سکوت ، در میان فرزندان انسان راه بروید و با حضور خود و گاهی با اعمال خود ، دیگران را با روح الهی تغذیه کنید.»
زمانی که انسان درگیر تضاد است وجود او یکپارچه عمل نمی کند; بنابراین نه تنها از لحاظ ذهنی و روانی در هماهنگی لازم به سر نمی برد بلکه حتی در این حالت مغز دستور ترشح هورمون هایی را صادر می کند که در نتیجه این مواد شیمیایی فرد مسموم شده و سلامتیش به خطر می افتد. لذا اگرچه نباید در برابر ظلم و بی عدالتی سکوت کرد، بلکه باید بدون هیچ گونه کینه و نفرتی نسبت به دیگران در راستای احقاق حق اقدام کرد و با «حس مسئولیت» و «آرمان خواهی» در مقابل ظلم ایستادگی کرد. در واقع باید خود را به قدرت آب رودخانه زندگی سپرد و اجازه داد که نیروی جریان زندگی از ما قوی تر شود. در آن صورت دیگر مجبور نیستیم که تلاش بیشتری داشته باشیم و هرچه کمتر تلاش کنیم، بهتر از عهده انجام رسالت خود بر می آییم.
می گویند: «در یک موزه معروف که با سنگ های مرمر کفپوش شده بود، مجسمه بسیار زیبایی از جنس مرمر به نمایش گذاشته شده بود که مردم از راههای دور و نزدیک برای دیدنش به آنجا می رفتند. کسی نبود که مجسمه زیبا را ببیند و لب به تحسین باز نکند.
شبی سنگ مرمرینی که کف پوش سالن بود با مجسمه شروع به حرف زدن کرد: "این منصفانه نیست. چرا همه پا روی من می گذارند تا تو را تحسین کنند؟"
مجسمه لبخند زد و گفت: "یادت هست روزی که مجسمه ساز خواست رویت کار کند، چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟"
سنگ پاسخ داد: "بله، آخه ابزار به من آسیب می رساند، گمان کردم می خواهد بمن آسیب برساند. من تحمل این همه درد را نداشتم"
و مجسمه با لبخند و به آرامی ادامه داد: "ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواهد از من چیزی بی نظیر بسازد. به طور حتم قرار هست به یک شاهکار تبدیل شوم. حتما از پی این رنج، گنجی نهفته است. پس به او گفتم هرچه میخواهی ضربه بزن، بتراش و صیقل بده! لذا درد کارها و لطمه هایی را که ابزارش به من می زدند را به جان خریدم و هرچه بیشتر می شدند، بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر شوم.»
قدرت «تسلیم» و واگذار کردن به همان اندازه قدرت مقاومت کردن و ایستادگی کردن است.
آن لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک ترم از شیر
آن لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
منسوب به مولانا
🌹❤️🌹❤️🌹❤️
@Rumi_house
"شیخ میشد با مریدی بیدرنگ
سوی شهری نان بدانجا بود تنگ
ترس جوع و قحط در فکر مرید
هر دمی میگشت از غفلت پدید
شیخ آگه بود و واقف از ضمیر
گفت او را چند باشی در زحیر
از برای غصهٔ نان سوختی
دیدهٔ صبر و توکل دوختی
تو نهای زان نازنینان عزیز
که ترا دارند بیجوز و مویز
جوع رزق جان خاصان خداست
کی زبون همچو تو گیج گداست
باش فارغ تو از آنها نیستی
که درین مطبخ تو بینان بیستی
کاسه بر کاسهست و نان بر نان مدام
از برای این شکمخواران عام
چون بمیرد میرود نان پیش پیش
کای ز بیم بینوایی کشته خویش
تو برفتی ماند نان برخیز گیر
ای بکشته خویش را اندر زحیر
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشقترست
گر تو را صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
این تب لرزه ز خوف جوع چیست
در توکل سیر میتانند زیست
#حضرت_مولانا
زحیر:ناله کردن
@Rumi_house 🍃🌷
#خانه_ی_مولانا
هین توکل کن ملرزان پا و دست
رزق تو بر تو ز تو عاشقترست
گر تو را صبری بدی رزق آمدی
خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
#حضرت_مولانا
@Rumi_house 🍃🌷
#خانه_ی_مولانا