- اینجا فتیلهی طنز را بالا دادهاند و رسیدهاند به دلقکی و از دلقکی به وقاحت. جملهی پایینتنهای میگویند تا مردم بخندند. اینها برای تئاتر و سینما مشتری جذب میکنند. اینها "مخاطب" نیستاند، "مشتری"اند. مصرفکنندهاند و سینما را به دستمال کاغذی تنزل میدهند. این فاجعه است.
- من همیشه تمام تلاشام در این مسیر بوده که یک زبان تدوینی برای سینما پیدا کنم بهجای فقط بیان یا فقط ارائهی موضوع. چیزی که اغلب در سینمای تجاری آمریکا وجود دارد یا در سینمای تجاری ایران و حتی به نوعی روشنفکرانهی ایران، هرگز زبان یا بیان نیست. ارائهی موضوع است. یک موضوع عمیقتر است و یک موضوع سخیفتر. همین. اینها هیچکدام سینما نیست. شعر هم نیست. رمان هم نیست. نوول هم نیست هیچکدام. اینها حساسیت موضوعی است. هدف اصلی من این است که در سینما، چگونه به یک زبان برسم.
- عادت، ضد دیدن است. تو به چیزی که عادت میکنی، دیگر نمیبینیاش. سینمای آمریکا همواره فرمهای عادتشده را به شما نشان میدهد و شما دیگر فیلم نمیبینید. موضوع میبینید. موضوع است که در ذهن مخاطب مصرف میشود و فقط موضوع است که دیده میشود.
- سهل کردن فرم، به معنای سهل کردن موضوع است. هیچ موضوعای سهل نیست، آنها بسیار پیچیدهاند. ما سهل میبینمشان. ذهن سهلپسند ماست که موضوعات را سهل میبیند.
سادهگویی نوعای ابتذال است.
- هالیوود از روشنفکری تصفیه شد و بدین ترتیب جامعه از روشنفکری تصفیه شد.
- عمل بدون تئوری، عملای عامیانه است و هیچ کاری نمیکند.
- شعر، ادبی گفتن یا زیبا گفتن نیست. شعر از یک وجه این است که تو چگونه امر روزمره را به یک لحظهی مهم تبدیل کنی. باید لحظه را دید. وقتای ما لحظه را از دست میدهیم و در یک جهان تخیلی و ایدهآل هستایم، همزمان، لحظه و جهان و ایدهآل را باختهایم.
- کسای که به خودش متعهد نیست نمیتواند به جامعهاش متعهد باشد.
- تمدن ضد آزادی است.
- زبان ما را از وسعت انداختهاند. اندیشه محدود نیست. اندیشه درست مثل اقتصاد است و لازمهاش رشد است. اقتصادی که رشد نکند، یک اقتصاد شکستخورده است. ایستایی اقتصاد برابری میکند با شکست. اندیشه هم اینگونه است. توقف اندیشه، مرگ آن است.
- خیلیها در موقعیت اجتماعیشان رشد میکنند، اما در خودشان میمیرند.
- وسعت آپارتمان را با خوابیدن میسنجند. آپارتمان دو خوابه، سهخوابه، یکخوابه. ما با زبان بیزبانی داریم میگوییم که در خانهها، فقط باید خوابید. مکان و فضای ما برای به خواب رفتن است. مردم ما دیگر فکر نمیکنند.
- ملتای که هنرش در بطن و ساختار، تکرار است، حتی انقلاباش هم تکرار است. تجربهی جدیدی به دست نمیدهد. تکرار هر نوع فرمت و اندیشهای ابتذال است. ابتذال ندیدن است، کشف نکردن است. عدم تکرار است که هشیاری میآورد.
برگرفته از کتاب: هستی آینه
گفتوگو با: محمدرضا اصلانی
به کوشش: آرش سنجابی
#متن
@Ri_sheh
زیباییشناسی یک اخلاق است. چرا این جامعه بیاخلاق است؟ چون زیباییشناسی ندارد. تو نمیتوانی بدون زیباییشناسی بگویی من اخلاقی هستام.
اگر زیباییشناسی نباشد، جهان را از وجه امر استفادهگرا میبینیم. این که چه چیزی برای ما استفاده دارد. پیآمدش این است که ما دیگر یک زن و یک مرد را به عنوان یک امر زیبا نگاه نمیکنیم. زیبایی را به عنوان یک امر جنسی دنبال میکنیم. این فاجعه است. ملت ما دچار فاجعه شده. یک زن زیبا، زیباست. به عنوان یک امر جنسی زیبا نیست. جامعهی امروز ما، زیبایی زن را همسنگ خوابیدن با او میداند. این بیاخلاقی است.
این یکی از پستترین گونههای زندگی است که به این جامعه تحمیل شده. تفکیک جنسیتی، زیبایی را به امر سوءاستفادهی جنسی بدل کرده. این که تو میخواهی از هر چیزی بهرهبرداری کنی. این ضد زیبایی است. به همین دلیل است که اینها طبیعت را هم اینجور نابود کردهاند؛ چون طبیعت برایشان زیبایی ندارد. فهم زیبایی ندارند. اینها همان کسانای هستاند که همهچیز را به منزلهی شئ مهیای تجاوز میبینند. اینها به زن و درخت و طبیعت و همه چیز تجاوز میکنند.
برگرفته از کتاب: هستی آینه
گفتوگو با: محمدرضا اصلانی
به کوشش: آرش سنجابی
#متن
@Ri_sheh
هرگز نباید از یاد ببریم که سینما سیرک نیست که سرگرم کند. لذتِ سرگرم شدن خطرناکترین چیز برای بشریت است. انسانای که سرگرم است، نمیفهمد کنارش چه میگذرد. بشر امروز چشماش سرگرم شده است و دورش را دارند خالی میکنند. هیچای برایاش نمانده. سرگرمی که تمام شود و برگردد، تمام هستیاش خالی است. ما هر روز با سرگرمی اجازه میدهیم چیزی را از ما بدزدند. سرگرمی، همکاری با نظامهاست. سرگرمی فقط برای نظامها مفید است. انسانها با سرگرم شدن به نظامها مهلت میدهند تا از او بدزدند. ما چه حقای داریم ملت را سرگرم کنیم؟ به خود آوردن، کار رنجآوری است. اما من ترجیح میدهم این رنج آگاهکننده را به استراحتِ فریبدهندهای که نابود میکند.
بچه را سرگرم میکنند تا خودشان کار دیگری کنند؛ دقیقا همین است.
برگرفته از کتاب: هستی آینه
گفتوگو با: محمدرضا اصلانی
به کوشش: آرش سنجابی
#متن
@Ri_sheh
میخرند، میفروشند، کار هر روزهشان این است. فقط همین. هر روز، در سرتاسر سال، در همهجا هرروزهبازار برپاست. نه جمعهبازار یا شنبهبازار. همه یا در حال خرید چیزیاند که میخواهند بعد بفروشند، یا در حال فروش چیزی که تازه خریدهاند. یا در حال پیشخرید چیزیاند که بعد خواهند فروخت، یا در حال پیشفروش چیزی که بعد خواهند خرید. یا میخواهند برای خریدن چیزی که بعد خواهند فروخت چیزی را که خریدهاند بفروشند، یا میکوشند برای فروختن چیزی که به زودی خواهند خرید کسی را پیدا کنند که او در حال فروختن چیزی باشد که تازه خریده است تا بتواند با فروختن آن، چیزی را که میخواهد بعدا بخرد.
برگرفته از کتاب: ناگهان سیلاب
نویسنده: مهدی سحابی
#متن
@Ri_sheh
شیخ اندر خلوت، به مراقبه بنشسته بود.
محتشمای صاحب مکنت وارد آمد. صلا در داد: «گویند حکیمای. به پاداش حکمتات، تو را هدایایی ارزانی خواهم داشت که ماورای زمین باشد و زمان، و هر چه میان آن است. از من چیزی بخواه که در جهان نَگُنجَد.»
آهسته سر بلند کرد. به نجوا گفت: «من "نخواستن" را آموختهام.»
ر.
#اشراق
@Ri_sheh
بر همهمهی خلق در بازار خندید. گفت: «این چند مَسکوک زرین، همگان را دستآموز خود کردهاند. مردمان در خواستاریِ تمام، شتابنده به سویاش دَوانند. سکههایی که نخست مَحبَس، و از آن پس، مَدفَنشان خواهد بود.»
ر.
#اشراق
@Ri_sheh