Поиск по каналам Каналы в закладках Мои каналы Поиск постов
Инструменты
Мониторинг упоминаний Детальная статистика Анализ аудитории Telegraph-статьи Бот аналитики
Полезная информация
Инструкция Telemetr Документация к API Чат Telemetr
Полезные сервисы
Защита от накрутки Создать своего бота Продать/Купить канал Монетизация

Телеграм канал «KiarostamiAbbas»

KiarostamiAbbas
57
0
23
11
0
• instagram.com/kiarostamiabbas
• soundcloud.com/kiarostamiabbas
• https://youtube.com/@kiarostamiabbas.?si=9lhCtgMty2ZLT6uJ
‌‌
Подписчики
Всего
11 352
Сегодня
+2
Просмотров на пост
Всего
3 169
ER
Общий
16.11%
Суточный
15.8%
Динамика публикаций
Telemetr - сервис глубокой аналитики
телеграм-каналов
Получите подробную информацию о каждом канале
Отберите самые эффективные каналы для
рекламных размещений, по приросту подписчиков,
ER, количеству просмотров на пост и другим метрикам
Анализируйте рекламные посты
и креативы
Узнайте какие посты лучше сработали,
а какие хуже, даже если их давно удалили
Оценивайте эффективность тематики и контента
Узнайте, какую тематику лучше не рекламировать
на канале, а какая зайдет на ура
Попробовать бесплатно
Показано 5 из 57 постов
Смотреть все посты
Пост от 04.07.2025 23:02
1 829
0
33
https://youtu.be/Y6bl7pbeYIE?si=CIa4cyQYspFJlWxV
Пост от 03.07.2025 00:41
3 764
0
116
‌ خاطره‌ای از زبان عباس کیارستمی از مرتضی کاخی در گفت‌وگو با آیدین آغداشلو کیارستمی: آیدین، نمی‌دانم تو چطور به شعر نگاه می‌کنی، اما آدم یک دوره از چیزهایی خوشش می‌آید و بعد آن‌ها را کنار می‌گذارد. در مورد من این‌طور بوده. مثلا من شعرهای دکتر حمیدی‌شیرازی را عاشقانه دوست داشتم و تمام دیوان شعرش را حفظ بودم و در دوره‌ای از اینکه او را دوست داشتم بسیار عصبی بودم که چرا حافظه‌ی من را دیوان او پر کرده است. این دوره گذشت و دوباره بعد از مدتی که به شوخی این شعر را خواندم، دیدم شعرهایش احساساتی است اما بد نیست. آغداشلو: شعری داشت درباره دختری که دوست داشت و با کس دیگری ازدواج کرده بود. شعرهای تکان‌دهنده‌ی پر از غیظ و فحاشی دارد. کیارستمی: این شعری که گفتی یادم است: دیدمش آخر به کوری چشم من آبستن من کوری چشم مرا آبستن از اهریمن من بچه‌دیوی خود همین فردا برآرد شیون من سر گذارد خواب را بر دامن سیمین‌تن من هر دم از دیدار او تابنده گردد آذر من وای بر من، وای بر من آغداشلو: من بعدها و همین الان هم در هنر غیظ را دوست ندارم، اما این شعر زیباست و نشان می‌دهد چقدر به او سخت گذشته. کیارستمی: چون این غیظ تجربی بود. یک بار عاشق دختر سرهنگی بوده که آن دختر را به او نداده بودند. من در پانزده‌سالگی با او همدل شده بودم! و چون کتابش گران بود نمی‌توانستم آن را بخرم و دوستم از میان کتاب‌های برادرش آن را برایم می‌آورد و می‌گفت صبح باید بگذارم سر جایش، چون برادرم دقیق است و متوجه می‌شود کتاب نیست. به‌همین‌خاطر من در دو شب این دیوان را در دفترچه‌ای پاکنویس کردم و حفظ شدم. آغداشلو: چه حافظه‌ی درخشانی! کیارستمی: سال‌ها بعد که خیلی عصبانی بودم - مثل کسانی که بعد از مدتی از این‌که خال‌کوبی کرده‌اند پشیمان می‌شوند - از این‌که یک دیوان شعر هاردِ مغزم را پر کرده و هیچ‌جایی به دردم نمی‌خورد خیلی عصبی بودم. در سفری به لندن در خانه‌ی دوستم مرتضی کاخی بودم. مرتضی به من گفت: دوستی از ایران آمده و برای دیدارش به سفارت می‌روم. گفتم: چه کسی آمده؟ گفت: نمی‌‌شناسی. یک شاعر است به نام دکتر حمیدی‌شیرازی. گفتم من نمی‌شناسم؟! [خنده] همان‌جا به این آدم چند ناسزا گفتم و مرتضی گفت بیا ده دقیقه پایین منتظر باش تا من برگردم. در نهایت و به‌ناچار همراه مرتضی به دیدار دکتر حمیدی رفتم و دیدم موجودی نحیف روی تخت افتاده و حال خوبی ندارد. مرتضی بالای سر او رفت و گفت آقای دکتر حمیدی، آقای کیارستمی از شیفتگان شعر شما و از علاقه‌مندان‌تان هستند. همه‌ی دیوان‌تان را هم حفظند. [خنده] مایل هستید یکی از اشعار شما را بخوانند؟ او هم با سر تایید کرد. من هم شعری را خواندم که تا دیدمش یک‌باره به ذهنم آمد. شعری عجیب که بیان حال ایشان بود: خسته من، رنجور من، بیمار من، بی‌بال و پر من/ تا سحر بیدار من، همدرد مرغان سحر من/... وای بر من، وای بر من. همان‌طور که این شعر را می‌خواندم، دیدم از گوشه‌ی چشم‌هایش اشک سرازیر است. مرتضی را هم که نگاه کردم، دیدم به شیوه‌ی ناصر ملک‌مطیعی در فیلم «قیصر» رو به دیوار کرده و شانه‌هایش تکان می‌‌خورد! خودم هم بغض کرده بودم و شعر هم طولانی بود: گفتمت دیگر نبینم، باز دیدم باز دیدم/ در دو چشم دلفریبت عشق دیدم، ناز دیدم/ قامت طناز دیدم، گونه غماز دیدم/ برگ گل دیدم میان برگ گل شیراز دیدم. به کلمه‌ی «شیراز»  که رسید، دکتر حمیدی اشکش بیشتر سرازیر شد و دیدم خیلی هم حفظ بودن این دیوان بیهوده نبوده. لازم بوده من آن اشعار را حفظ کرده باشم و در چنین روزی برایش بخوانم. آغداشلو: و بار امانت را تحویل بدهی. کیارستمی: بله، وقتی بیرون آمدیم، مرتضی گفت صورت من بی‌حس است. من هم همان‌طور بودم، یعنی صورتم و تنم بی‌حس بود. وضعیت خاصی بود؛ این‌که کسی از راه برسد و دشمنی که به دوست تبدیل شود و بار امانت را به او تحویل دهد.‌ ‌@KiarostamiAbbas
Пост от 02.07.2025 01:04
3 915
0
64
روزی در حال خوردن گیلاس بودیم و عباس درباره‌ی موضوع فیلم جدیدش توضیح می‌داد، در آخر از من پرسید: به نظرت چه اسمی برای فیلم بگذارم؟ گفتم: همین گیلاس را مد نظر قرار بده. و او با کمی تامل، نام هوشیارانه‌ی «طعم گیلاس» را انتخاب کرد. _مرتضی کاخی_ مرتضی کاخی، ادیب و دیپلمات سابق و از دوستان نزدیک عباس کیارستمی در ۸۶ سالگی درگذشت. آقای کاخی مبتلا به آلزایمر پیشرفته بود و در خردادماه درگذشت. خبر درگذشت او بعد از چند روز منتشر شد. مجله‌ی گوهران در سال ۱۳۹۵ بعد از درگذشت عباس کیارستمی گفت‌وگویی با مرتضی کاخی درباره‌ی کیارستمی انجام داد که بخش‌هایی از آن را این‌جا بازنشر می‌کنیم: https://tinyurl.com/52ekmfz2 @KiarostamiAbbas
Изображение
Пост от 29.06.2025 13:48
455
0
10
...در خانه‌ی دوست گفت‌وگوی عباس کیارستمی با دانشجویان در دانشگاه علامه طباطبایی در سال ۱۳۶۸ با محوریت فیلم «خانه‌ی دوست کجاست» ▪︎شما به‌عنوان یک فیلم‌ساز واقع‌گرا شناخته شده‌اید، اما در این فیلم دیدگاه عرفانی دارید. ممکن است درباره‌ی رابطه‌ی عرفان و واقع‌گرایی توضیح دهید؟ این از همان سوال‌های مشکل است که گفتم از جواب دادن به آن‌ها عاجزم. واقع‌گرا شناخته شدن بنده بيش‌تر مربوط به منتقدان است که تازه راجع به آن هم اختلاف نظر دارند. یکی می‌گوید واقع‌گرا، دیگری می‌نویسد چرا به او واقع‌گرا می‌گویید؟ من خودم هیچ ادعایی در این مورد ندارم، چون بستگی به نوع کار دارد. برای بعضی کارها لازم است فراتر از واقعیت رفت. بعضی وقت‌ها باید به واقعیت وفادار بود. بعضی وقت‌ها هم البته از روی ضعف به واقعیت وفادار می‌مانم. اما در كل من به واقع‌گرایی به‌عنوان یک الگو معتقدم. برای این‌که زمینه برای گریز به آن چیزی که دوست دارم، فراهم شود. در نقص واقع‌گرایی ایرادهای زیادی از من گرفته‌اند. یکی این‌که در دهکده‌ای به آن کوچکی، چرا کسی محمدرضا را نمی‌شناسد؟ به‌عنوان یک فیلم واقعگرا این مسئله یک اشکال است و ظاهرا ایراد وارد است، اما گفتم که این تنها یک زمینه‌ی کار است و فرصتی برای بیان آن فکری که مورد نظر من است و آن این است که در زندگی واقعی هم اجرای آن‌چه می‌خواهیم و در لحظه‌های مشکلِ زندگی تنها هستیم و کمک‌های دوستان هم به دردمان نمی‌خورد. و نمی‌توانیم زیاد روی آن‌ها حساب کنیم. این صحنه‌ی فراواقع‌گرایانه می‌تواند در خدمت توضیح این مفهوم باشد. ▪︎ و یا این‌که با آن همه دویدن، بچه به نفس‌نفس زدن نمی‌افتد؟ بله. این هم از آن موارد عدم وفاداری به واقع‌گرایی است که هرجا فرصت باشد انجام می‌دهم. در یک فیلم دیگرم (راه حل یک) هم همین‌طور بود. بازیگر ۱۰ کیلومتر با لاستیک ماشین می‌آمد. در طول راه چرخ به‌تدریج برای خودش شخصیتی پیدا می‌کرد و بعضی جاها حتی انگار که خودش دارد راه می‌آید. برعکس این حالت مسئله‌هایی هستند که آدم را عصبی می‌کنند. شخص دوست ندارد آن‌ها را انجام داده یا درباره‌شان فکر کند. حتی ده دقیقه وقت گذاشتن روی آن‌ها آدم را کلافه می‌کند. اما در راه خیر و کاری که دوست داریم، هرقدر برویم خسته نمی‌شویم. بچه چون کار درستی می‌کند (رساندن دفترچه به دوستش تا او از آموزگار کتک نخورد) نباید خسته بشود و من اجازه نمی‌دهم که او از خستگی بمیرد. حتی اجازه نمی‌دهم به نفس‌نفس بیفتد. منتشرشده در مجله‌ی فیلم، شماره‌ی ۷۸، تیر ۱۳۶۸
Пост от 29.06.2025 13:40
175
0
20
گفت‌وگوی عباس کیارستمی با دانشجویان در دانشگاه علامه طباطبایی در سال ۱۳۶۸ با محوریت فیلم «خانه‌ی دوست کجاست» منتشرشده در مجله‌ی فیلم، شماره‌ی ۷۸، تیر ۱۳۶۸ @KiarostamiAbbas
Видео/гифка
Смотреть все посты