#یادداشت_روز
حمید عدالت فر
یکم شهریور روز خاصی است در تقویم ما که پرداختن به هر کدامش، مجالی و زمانی میخواهد. سه انسان مهم و شاخص تاریخ معاصر ما در این روز به دنیا آمدهاند. #پوری_سلطانی ـ که او را مادر کتابداری نوین ایران میدانند و البته نامش زیر سایۀ همسر پرآوازهاش، #مرتضی_کیوان، قرار گرفت ـ و #حسین_علیزاده ـ که در آهنگسازی و هنر موسیقی شهرۀ شهر است و بینیاز از معرفی امثال بنده ـ و #محمدجعفر_محجوب ـ که از مصححان و محققان شهیر متون ادبی است و هنوز بهترین تصحیح کلیات #ایرجمیرزا کار اوست. از این سه که بگذریم، یکم شهریور بزرگداشت #ابوعلی_سینا و #روز_پزشک است.
در کنار همۀ این نامهای بزرگ، در این روز، یکی از ادیبان بزرگ و خوشنام ایران ما در سال ۱۳۶۹ دیده از جهان فروبست؛ کسی که صحبت دربارهاش مجال فراخی میطلبد و به چند سطر حق مطلب ادا نمیشود. کسی که اصالتاً اهل #ناتل در #نور از استان #مازندران بود، ولی به #دانشگاه_تهران آمد و استادان زیادی مثل #محمدرضا_شفیعی_کدکنی را تربیت کرد. #پرویز_ناتل_خانلری کتابهای زیادی نوشته که هنوز مرجع محسوب میشوند. همچنین #مجلۀ_سخن را منتشر میکرد که هنوز مقالاتش خواندنی است. جالب اینجاست که خانلری مرد سیاست بود و چند سالی #معاون_وزیر_کشور بود و چند سالی #وزیر_فرهنگ که در همان سالها هم طرح #سپاه_دانش را داد که تأثیر شگرفی در باسواد کردن روستاییان داشت.
اما از همۀ اینها که بگذریم، شعر #عقاب سرودۀ خانلری چیز دیگری است. گویی این شعر برای همۀ دورهها سروده شدهاست. خانلری دو روش و شیوۀ زندگی را نشان مخاطبانش میدهد؛ عقابی که سی سال در عزت و سربلندی زندگی میکند و زاغی که سیصد سال در نکبت و گندزار عمر از سر میگذراند. این دوراهیای است که بشر در همۀ زندگیاش تجربه میکند. بارها و بارها ما در موقعیتهایی قرار میگیریم که باید انتخاب کنیم عقابوار در سربلندی بمیریم یا زاغگونه در نکبت. شنیدن این مثنوی بلند با صدای زندهیاد خانلری پیشکش به شما خوبان.
تصویری از آرامگاه قدیمی حکیم عمر #خیام_نیشابوری که در مجموعه عکسهای کتابخانه مرکزی #دانشگاه_تهران قرار دارد.
در سال ۱۳۳۸ انجمن آثار ملی از #هوشنگ_سیحون، معمار و طراح خوشنام، خواست طرح جدیدی برای آرامگاه خیام ارائه کند. آرامگاه فعلی خیام حاصل ذهن خلاق این هنرمند ایرانی است؛ کسی که در کارنامهاش طراحی آرامگاه #فردوسی و #ابوعلی_سینا و #نادرشاه_افشار و #کمالالملک نیز وجود دارد.
#یادداشت_روز
✍️حمید عدالت فر
دربارۀ #محمد_مصدق بسیار گفتهاند و نوشتهاند. اهمیت این مرد در تاریخ معاصر ایران به حدی است که هنوز بعد از چندین دهه که رخ در نقاب خاک کشیده، حرف و حدیثها دربارهاش زیاد است و موافقان و مخالفانش بیشمار.
۷۲ سال پیش در چنین روزی حکومت او را سرنگون کردند. دربارۀ اینکه چه کسانی و با چه اهدافی دست به این کار زدند، سخنها گفته شده و مقالهها نوشته شده و کتابها به رشتۀ تحریر درآمدهاست. اما هنوز که هنوز است شعری که #مهدی_اخوان_ثالث در آن سالهای سیاه ـ که هیچکس جرئت نداشت نام مصدق را هم بر زبان بیاورد ـ برای «پیر محمد احمدآبادی» سرود، خواندنی است و اشک بر دیدگان آدمی مینشاند. خواندن برخی ابیات این شعر آبدار خالی از لطف نیست.
دیدی دلا که یار نیامد؟
گَرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وآن صبح زرنگار نیامد
سوزد دلم به رنج و شکیبت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
خشکید چشمِ چشمه و دیگر
آبی به جویبار نیامد
ای شیرِ پیرِ بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صف کارزار نیامد
وز سفله یاوران تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید
باران به کوهسار نیامد