درد بے درماڹ بگیرے دڸ
چراعاشق شدے
آب این دریاچۂ ڪَل
را
چراقایـق شدے
اوڪہ لایق نیست هرڪَز
عشق پاڪت راچرا
درپے اورفتے و
من رادلیل دق شدے
درد بے درماڹ بڪَیرے دڸ
چراعاشق شدے
ترجیح میدم هوای رابطه ام
با بعضی آدم ها همیشه
ابری و بارانی بماند
آفتاب که میزند
سر درگم میشوم
از رنگین کمان این آدم ها
وقتی نمی دانم خودم را
با کدام رنگشان
هماهنگ کنم
🍂🍂🍂🍂