#پارت۲۳۵
لحن خانم سالاري دستوري شد
وقتي وسيله خونه تكميله ديگه چه احتياج به
آوردن تير و تخته اضافه اس.
سروناز كه ديد اوضاع در حال خراب شدن
است آرام به بهزاد گفت
در مورد سهم ارث باران بگو كه هم خيال
مامان راحت شه هم اينا فكر نكن ما گدا
گشنه ايم.
بهزاد سري تكان داد و سينه اش را صاف كرد و
گفت
جسارتا سركار خانم سالاري بايد بگم بنده
سهم ارث باران از دو باب مغازه و خونه اي از
پدرم به ما رسيده رو چون در در زمان
فوت پدرم صغير بود به صورت نقد توي يك
حساب بانكي براش پس انداز كردم.
الان كه شما مي فرمائيد احتياج به جهيزيه
نيست.
🎵👌✨ @kadbanoiranii
#پارت۲۳۴
مامان اين خودش رئيس يه فاميله كيو بكشه
دنبالش بياره.
وقي مهمان ها رسيدند. خانم سالاري بدون
هيچ معطلي رفت سر اصل مطلب.
عروس پيش خانواده سالاري جايگاه خاصي
داره. چون نسل سالاري از زن پا مي گيره.
مهريه باران پنج هزار سكه. جهيزيه لازم نداره.
چون خونه من به اندازه اي بزرگ هست كه
نيازي به خونه جديد نباشه. و البته خونه
هم كه لوازمش تكميله.
سيمین خانم كه تا حالا سكوت كرده بود
گفت
ولي اينجور كه نميشه خانم. يعني ما نمي
توينم براي دخترمون جهيزيه در شان شما
بديم.
🎵👌✨ @kadbanoiranii
#پارت۲۳۴
مامان اين خودش رئيس يه فاميله كيو بكشه
دنبالش بياره.
وقي مهمان ها رسيدند. خانم سالاري بدون
هيچ معطلي رفت سر اصل مطلب.
عروس پيش خانواده سالاري جايگاه خاصي
داره. چون نسل سالاري از زن پا مي گيره.
مهريه باران پنج هزار سكه. جهيزيه لازم نداره.
چون خونه من به اندازه اي بزرگ هست كه
نيازي به خونه جديد نباشه. و البته خونه
هم كه لوازمش تكميله.
سيمین خانم كه تا حالا سكوت كرده بود
گفت
ولي اينجور كه نميشه خانم. يعني ما نمي
توينم براي دخترمون جهيزيه در شان شما
بديم.
🎵👌✨ @kadbanoiranii
.
#پارت۲۳۲
اينقدر اين حرف را مظلومانه زد كه شادي از
نگاه همه رفت. بهنود جمع را ترك كرد
سيمین خانم مشغول جمع كردن استكانهاي
خالي شد و پرستو با دنباله شالش مشغول
بازي.
ولي بهزاد با نگاهي اميد بخش به باران گفت
حتما. هر شرط ديگه اي هم داري بگو باران .
اين حق توه
باران سري تكان داد. چه شرط ديگري مي
توانست داشته باشد. دلش ميخواست
درسش را تمام كند. دانشگاه برود. عاشق
بشود و
بعد ازدواج كند و در شرايط فعلي هيچ كدام
مقدور نبود.
با اعلام رضايت باران بالاخره جواب مثبت به
خانواده سالاري ابلاغ شد. درست فرداي آن
روز سوگل دوباره تماس گرفت و قرار
ديگري براي چند روز آينده گذاشت.
#پارت۲۳۳
عيد تمام شده بود و باران دوباره به مدرسه
مي رفت. خودش مي دانست كه شمارش
معكوس دوران تحصيلش آغاز شده. ولي مثل
هميشه كه ياد گرفته بود مطيع باشد. اين
سرنوشت جديديش را هم پذيرفت.
خانواده سالاري دوباره از راه رسيدند و اين بار
هم تنها خانم سالاري و آرش با همراهي
سوگل مهمان خانواده راد شدند.
سيمین خانم از اينكه مجلس به اصطلاح بله
بران باران اينقدر خلوت بود راضي به نظر نمي
رسيد و اعتراضش را به سروناز هم نشان
داده
بود ولي سروناز در جواب مادرش گفته بود
🎵👌✨ @kadbanoiranii
.
#پارت۲۳۲
اينقدر اين حرف را مظلومانه زد كه شادي از
نگاه همه رفت. بهنود جمع را ترك كرد
سيمین خانم مشغول جمع كردن استكانهاي
خالي شد و پرستو با دنباله شالش مشغول
بازي.
ولي بهزاد با نگاهي اميد بخش به باران گفت
حتما. هر شرط ديگه اي هم داري بگو باران .
اين حق توه
باران سري تكان داد. چه شرط ديگري مي
توانست داشته باشد. دلش ميخواست
درسش را تمام كند. دانشگاه برود. عاشق
بشود و
بعد ازدواج كند و در شرايط فعلي هيچ كدام
مقدور نبود.
با اعلام رضايت باران بالاخره جواب مثبت به
خانواده سالاري ابلاغ شد. درست فرداي آن
روز سوگل دوباره تماس گرفت و قرار
ديگري براي چند روز آينده گذاشت.
#پارت۲۳۳
عيد تمام شده بود و باران دوباره به مدرسه
مي رفت. خودش مي دانست كه شمارش
معكوس دوران تحصيلش آغاز شده. ولي مثل
هميشه كه ياد گرفته بود مطيع باشد. اين
سرنوشت جديديش را هم پذيرفت.
خانواده سالاري دوباره از راه رسيدند و اين بار
هم تنها خانم سالاري و آرش با همراهي
سوگل مهمان خانواده راد شدند.
سيمین خانم از اينكه مجلس به اصطلاح بله
بران باران اينقدر خلوت بود راضي به نظر نمي
رسيد و اعتراضش را به سروناز هم نشان
داده
بود ولي سروناز در جواب مادرش گفته بود
🎵👌✨ @kadbanoiranii