« ممنون که هیچگاه مرا نفهمیدی،
زیرا همهچیز را همین به من آموخت.
ممنونم که با چنین شوری به من جفا کردی، زیرا همین زندگیام را رقم زد. »
_از نامهی ارسالنشده کییرکگور به رگینه اولسن
مامان بزرگم یه حرفی زد ،خیلی ساله که تو ذهنمه و بهش فکر میکنم
گفت:
"یه دردایی به تیه نَمیُن ، ولی سو تینِ بِگِرِن."
معنیش میشه :
"یه دردایی به چشم نمیان،
ولی سوی چشم رو میگیرن."