Телеграм канал «آرام جوینده»

م...مه میقای؟؟😍

زیبایی هام😍

چشا درویش😅

خاله رو بردن توی باغ 7 نفری ریختن سرش از عقب و جلو و دهن و ... خاله هر سوارخی داره مورد عنایت قرارش میدن اخرش به گریه میفته میگه پولتونو نمیخام ولم کنین برم💦💦 مشاهده فیلم مشاهده فیلم

زنم ۲۵ از تهران اعتراف میکنم یه سالی بود ازدواج کرده بودم عروسی عمم بود رفته بودیم روستا زن ها خونه عمه بزرگم و مرد ها خونه پدربزرگم بودن وسط پخش کردن شام خواستم برم دستشویی، دستشویی ته باغ بود از کنار اونایی که غذا پخش میکردن رد شدم رفتم حس کردم شوهر عمم داره بهم نگاه میکنه ولی توجهی نکردم رفتم دستشویی جیش کردم و خواستم برگردم در دستشویی رو باز کردم یهو دیدم یکی پشت دره تا خواستم جیغ بزنم دستشو گذاشت رو دهنمو منو به زور برد ته باغ یه جای خلوت و ... مشاهده ادامه اعتراف مشاهده ادامه اعتراف

رمان ک.. ..ردن زن دایی رمان برمیگرده به ۷ سال پیش که ۱۸ سالم بود همیشه خواهرم میرفت پیش زن داییم میموند وقتی داییم مأموریت بود خواهرم کسالت داشت گفتن تو برو من رفتم ، یه نقشه شیطانی به سرم زد شنیده بودم زن دایی از جن می‌ترسه شروع کردم راجب جن حرف زدن موقع خواب که رسید دیدم جاهارو خیلی نزدیک انداخته فهمیدم که ترسیده شب های پاییز هم بود بارون می‌بارید و رعد برق میزد خوابیدیم لامپا خاموش دیگه بیخیال شده بودم گفتم نقشم نگرفت دیدم زن دایی داره بیدارم میکنه میخام برم سرویس بیا باهم بریم چون ته حیاط بود با خنده گفتم نمیام خواهش کرد گفت میترسم تقصیر خودته از جن حرف زدی الانم رعد و برق میزنه و ... منم گفتم اگه یه بوس بدی میام گفت ن اذیت نکن داییت میفهمه گفتم بس نمیام خودت برو یهو دیدم صورتشو آورد جلو چسبوند به لبام گفت سریع بوس کن بعد بریم سرویس بهداشتی منم از خدا خواسته هم بوس کردم و هم گاز یه آخی گفت و بهم گفت خیلی بیشعوری رفتیم سرویس اومدیم و ...😍👇 📥 مشاهده ادامه رمان 📥 📥 مشاهده ادامه رمان 📥

وقتی ایران بودم😍