قال امیرالمؤمنین علیه الصلوة والسلام:
أَمَا وَ اللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ اَلْقُطْبِ مِنَ اَلرَّحَى ... فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ ... فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً.
آگاه باشید! به خدا سوگند پسر ابو قُحافِه [ابوبکر لعنه الله] جامه خلافت را بر تن کرد، در حالیکه خوب می دانست من برای خلافت مانند محور وسط سنگ آسیا هستم (که بدون آن آسیا نمی چرخد) ... پس من جامه خلافت را رها کردم و دامن از آن جمع کرده، از آن کناره گیری نمودم. و در این اندیشه فرو رفته بودم که: آیا با دست بریده و بدون یاور به پا خیزم و (برای گرفتن حق خود و مردم) بجنگم؟ یا در این محیط خفقان زا و ظلمتی که به وجود آورده اند صبر کنم؟ ... (سرانجام) دیدم که صبر و بردباری در این امر عاقلانه تر است. پس صبر کردم در حالیکه گویا خار در چشم و استخوان در گلو دارم. با چشم خود دیدم که میراثم را به غارت می برند.
📚نهج البلاغه، خطبه سوم
اللَّهُمَّ الْعَنِ اللَّذَيْنِ بَدَّلَا دِينَكَ وَ غَيَّرَا نِعْمَتَكَ وَ اتَّهَمَا رَسُولَكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ خَالَفَا مِلَّتَكَ وَ صَدَّا عَنْ سَبِيلِكَ وَ كَفَرَا آلَاءَكَ وَ رَدَّا عَلَيْكَ كَلَامَكَ وَ اسْتَهْزَءَا بِرَسُولِكَ وَ قَتَلَا ابْنَ نَبِيِّكَ وَ حَرَّفَا كِتَابَكَ وَ جَحَدَا آيَاتِكَ وَ سَخِرَا بِآيَاتِكَ وَ اسْتَكْبَرَا عَنْ عِبَادَتِكَ وَ قَتَلَا أَوْلِيَاءَكَ وَ جَلَسَا فِي مَجْلِسٍ لَمْ يَكُنْ لَهُمَا بِحَقٍّ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام.
📚بحارالأنوار، ج۸۳، ص۲۲۴