علّامه محمّد باقر مجلسی رَحِمَهُ الله مینویسد:
شیخ مفید و سیّد ابن طاووس و دیگران چنین روایت کرده اند که چون سرهای مقدّس آن سروران جهان و برگزیدگان أهل زمین و آسمان را بر نیزهها کردند ، خروش از زمین و زمان ، و فغان از ملائکه آسمان بلند گردید ، حضرت إمام زین العابدین علیه السّلام را در غل و زنجیر کردند ، و موافق مشهور سه نفر از فرزندان إمام حسین علیه السّلام که کودک بودند و کشته نشده بودند همراه بودند ، و فرزندان إمام حسن علیه السّلام و پردگیان سرادق عصمت و مخدّرات أهل بیت رسالت را بر محملها و شتران برهنه سوار کردند ، و عمر نحس آن مقرّبان درگاه ربّ العالمین را با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن حجّاج متوجّه کوفه گردانید.
به روایت دیگر سر آن سروران را به خولی و حمید بن مسلم داد ، و سرهای سایر شهدا را با شمر ولد الزّنا فرستاد.
چون به خیمه گاه رسیدند ، نظر أهل بیت رسالت بر آن بدنهای پسندیده و اعضای بریده که در میان خاک و خون غلطیده بودند افتاد ، خروش بر آوردند و سیلاب اشک از دیده ها روان کردند.
چون نظر ایشان در میان شهیدان بر جسد مطهّر سیّد شهداء افتاد ، صدا به شیون بلند کردند و خود را از شتران افکندند ، و از گریه و نوحه ساکنان ملأ اعلا را به گریه در آوردند ، و دلهای حاضران را به آتش حسرت سوختند ، زینب خاتون فریاد بر آورد که وا محمّداه این حسین برگزیده و فرزند پسندیده توست که با اعضای بریده در خاک و خون غلطیده ، و با لب تشنه سرش را از قفا بریده اند ، و بی عمامه و رداء در خاک کربلا افتاده است ، و روی منوّرش از خون سرخ گردیده است ، و ریش مطهّرش به خون خضاب شده است ، و ما فرزندان توئیم که ما را به اسیری میبرند ، و دختران توئیم که ما را به بردگی گرفته اند ، و هیچ حرمت تو را در حقّ ما رعایت نکردند ، خیمههای ما را سوختند و غارت کردند ، پس با مادر خود فاطمه زهراء علیها السّلام خطاب کرد ، و از شکایت حال شهیدان کربلا و اسیران محنت و ابتلاء ، وحشیانِ صحرا و ماهیانِ دریا را در آتش حسرت کباب کرد.
پس رو به جسد مطهّر آن سرور شهدا گردانید ، و با جگر بریان و لب خونفشان گفت فدای تو گردم ای فرزند محمّد مصطفی ، و ای جگر گوشه علیّ مرتضی ، و ای نور دیده فاطمه زهراء ، و ای پاره تن خدیجه کبرى ، و ای شهید آل عبا ، و ای پیشوای أهل محنت و بلا.
پس سکینه دختر سیّد شهداء دوید و جسد منوّر پدر بزرگوار خود را در بر گرفت ، و رو بر آن بدن مبارک ممتحن میمالید و مینالید ، تا آنکه جمیع حاضران را از دوستان و دشمنان به گریه و فغان در آورد ، و از بسیاری گریه مدهوش گردید ، تا آنکه آن محنت زده مظلومه را به جبر از آن امام معصوم جدا کردند.
📚جلاء العیون / باب ۵ ، فصل ۱۵.
▪️ بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
🔹مقبل گوید که چون واقعه شهادت را تمام نمودم شب جمعه بود. چندان خواندم و گریستم تا آن که در بستر غنودم.
🔸در عالم خواب، خود را در روضه عرش درجه فرزند ابوتراب دیدم، و در حرم محترم منبری گذارده بودند. صاحب محراب و منبر یعنی جناب پیغمبر (ص) نیز تشریف داشت.
🔹در آن اثنا محتشم را حاضر کردند. فرمودند: امشب شب جمعه است بر منبر برو و چیزی در مصیبت فرزندم بخوان.
🔸محتشم به امر آن سیّد محترم بر منبر رفت. خواست در اول درجه بنشیند حضرت فرمود: بالا برو، و چون به پله دوم رفت فرمود: بالا برو، و همچنین تا به عرشه منبر نشست و خواند:
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور نشور واهمه را در گمان فتاد...
🔹مقبل گوید: پس از فراغ از تعزیه داری و سوگواری، جناب سیّد امم، خلعتی به محتشم عطا نمود.
🔸من در این خیال بودم که البته اشعار من قبول سید ابرار نگشته! زیرا به من التفاتی ننموده و امر به خواندنم نفرمود، که ناگاه حوریه ای به خدمت سیّد دوسرا عرض کرد که انسیّه حوراء جناب فاطمه زهرا می گوید که مقرّر بفرما مقبل واقعه ای در مرثیه سید الشهداء بخواند.
🔹پس حضرت مرا امر فرمود، بر منبر رفتم و بر پله اول ایستادم و خواندم:
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد
به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
🔸ناگاه کسی اشاره نمود که فرو بیا؛ دختر سیّد دوسرا بیهوش گشته.
🔹من فرود آمدم و منتظر عطای خیرالانام بودم که دیدم ضریح منوّر سبط خیر البشر باز شد، و شخص جلیل القدری برآمد، اما زخم سینه اش از ستاره افزون، و جراحات بدنش از حدّ و حصر بیرون؛ خلعت فاخری به من عطا نمود.
✅مقام حضرت عباس علیهالسلام در کلام حضرت امام سجاد صلواتاللهعلیه
روزی حضرت امام سجاد علیهالسلام در مجلسی بودند که چشمشان به عبیدالله پسر حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام افتاد و اشک از دیدگان مبارکشان جاری شد و فرمودند:
🚩 «هیچ روزی سختتر از روز اُحد بر رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله نگذشت که عمویش حمزه به شهادت رسید؛ و پس از آن روز موته بود که پسر عمویش جعفر بن ابیطالب به شهادت رسید.»
سپس فرمودند: «و هیچ روزی مثل روز حسین علیهالسلام نیست که سیهزار نفر محاصرهاش کردند و همگی فکر میکردند از این امّتاند و به ریختن خونش به خدا تقرّب میجستند! در حالی که موعظهشان میکرد ولی نمیپذیرفتند...
خدای رحمت کند عباس را که جانفشانی و مردانگی کرد و جانش را فدای برادرش (و امام زمانش) گردانید تا آنکه دستهایش را قطع نمودند؛ پس خداوند متعال در عوض دستهایش، دو بال به او میدهد که به آن بالها با ملائکه در بهشت پرواز میکند، چنانچه جعفر بن ابیطالب را دو بال داده است؛ و به درستی که عباس را نزد خدای تعالی منزلتی است که جميع شهداء در روز قیامت، آرزوی مقامش را میکنند.»
📚الأمالی (شیخصدوق)، ص۵۴۷
🏴سخنرانیِ امام حسین علیه السلام در شب عاشورا
علىّ بن حسين -عليه السّلام- مىفرمايد: بعد از اينكه عمر بن سعد برگشت، دم غروب بود كه حسين يارانش را جمع كرد، من مريض بودم خودم را نزديك حسين رساندم تا سخنانش را بشنوم، شنيدم پدرم به يارانش مىگفت:
«ستايش مىكنم به بهترين ستايش خدايى را كه برتر و بلند مرتبه است و در راحتى و سختى او را سپاس مىگويم، خدايا تو را سپاس مىگويم كه ما را با فرستادن پيامبرت گرامى داشتى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دين فقيه و دانا نمودى و برای ما گوشها و چشمها و قلبها قرار دادی و ما را از مشركين قرار ندادى.
من يارانى برتر و بهتر از ياران خويش، و اهل بيتى نيكوكارتر و پرهيزكارتر از اهل بيت خود نمىشناسم، خداوند به همه شما جزاى خير عطا كند.
آگاه باشيد، گمان مىكنم فردا روز نبرد ما با اين دشمنان است. آگاه باشيد، نظرم اين است كه شما همگى با آزادى برويد. از جانبِ من عهدى بر گردن شما نيست.
شما را تاريكى شب، از ديد دشمن مىپوشاند، آن را مركب خود قرار دهيد. هر مردى از شما دست يكى از مردان اهل بيتم را بگيرد، و در آبادیها و شهرهايتان پراكنده شويد، تا اينكه خداوند گشايشى ايجاد كند. اين قوم مرا مىطلبند، و اگر به من دست يابند از تعقيب ديگران چشم میپوشند.»
عباس بن على -عليه السّلام- سخن را آغاز كرد و گفت: چرا چنین كنيم؟ آيا براى اينكه بعد از تو زنده بمانيم؟! خدا هرگز چنين روزى را نياورد!...
📚وقعة الطف، ترجمه جواد سلیمانی، ص137-138 (با اندکی تغییر)
▪️صلی الله علیك يا ابا عبد الله...
موکب عزای حسینی علیهالسلام
به نام نامی ابا الفضل العباس (ع)
پردیسان، انتهای اندیشه ۱۱، مشرف به بلوار دانشگاه
پذیرای مشارکت شما عزیزان. کارت:
5047061073714277
محمدعلی صابری
(کارت مخصوص این امر است و نیازی به اعلام واریز نیست).